سفرنامه بالی
سفرنامه بالی
بالی! ... حتی اسم این جزیره بهشتی باعث میشه قلبم تندتر بزنه! سلام! اسم من نسترنه و عاشق تنهایی سفر کردنم و به هر جای دنیا که سفر میکنم، خاطرات و تجریبات سفرم رو به صورت یادداشتهای روزانه و سفرنامه نگه میدارم و بعدا ثبت میکنم. این بار سفرم رو به مقصد بهشت زمینی بالی برنامهریزی کردم و 2 هفته رویایی رو توی این جزیره فوقالعاده زیبا سپری کردم. میخوام توی این مطلب براتون از این بهشت روی زمین تعریف کنم و شرح بدم که هر روز کجا رفتم و چه کارایی کردم. بالی یکی از پرطرفدارترین جزیرههای مجمعالجزایر اندونزیه که حتما تا حالا اسمش رو شنیدید. حتما عکسای بالی و سواحل رویاییش رو توی آلبوم خاطرات دوستان و آشنایانتون دیدین و از طریق اینترنت کلی مطلب در مورد این جزیره خوندین. ولی باید یه چیزی بهتون بگم. این همه عکس و مطلبی که توی فیس بوک و اینستاگرام و فضای اینترنتی دیدین، در مقایسه با بودن توی این جزیره بهشتی، هیچی نیستن! نمیخوام بهتون فخر بفروشم! ولی راسته که میگن "شنیدن کی بود مانند دیدن!". برای باور کردن زیباییهای این بهشت زمینی، باید حتما خودتون یه یک تور بالی رو تجربه کنید!
چند روز در بالی بمونیم؟
اولین و مهمترین موضوعی که به نظرم میرسه در این سفرنامه باید باهاتون در میون بذارم اینه که بهتره چه مدت توی بالی باشید تا بتونید همه جای این بهشت زمینی رو ببینید. اول از همه باید بگم که بالی جزیره خیلی بزرگیه. برای مثال، اگر بخواید با اتومبیل از اولوواتو (Uluwatu) به اوبود (Ubud) برید، 2 تا 3 ساعت طول میکشه. از اوبود تا سواحل لوینا (Lovina) هم تقریبا 3 ساعت دیگه توی راه هستین. البته همه این مسافتا بستگی به حجم ترافیک هم داره. این زمان رو برای شرایطی گفتم که ترافیک سنگین نباشه. چون بالی جزیره پر جمعیتیه و خیابونای شلوغی هم داره. برای همین، انتظار ترافیکای سنگین و وقتای تلف شده توی راه رو هم داشته باشین. اگر بخواید از سمینیاک (Seminyak) که در غرب جزیره بالی هستش به محله سانور (Sanur) که در سواحل شرقی بالی قرار داره برید، تقریبا باید یک ساعت رانندگی کنید. این مسافتها و مسیرها، مهمترین مواردی هستن که باید توی روند گردشگری خودتون در بالی، مد نظر داشته باشید. در نهایت باید بگم که فرقی نمیکنه چه یک هفته و چه یک ماه در بالی بمونید. به هر حال اوقات رویایی و فراموش نشدنی رو تجربه میکنید. ولی اگر برای بار اوله که به این جزیره بهشتی میرید، من پیشنهاد میکنم که حتما دو هفته رو اونجا بمونید. دو هفته برای من که خیلی عالی بود و تونستم توی این مدت تقریبا همه جاذبههای گردشگری بالی رو ببینم. توی مدت 2 هفته میتونید 4 تا 8 منطقه فوقالعاده زیبای بالی رو ببینید که یعنی تقریبا همه جای بالی! البته منظور من همه جاهای مهم این جزیره هستش. حالا میخوام براتون تعریف کنم که توی این 14 روز کجاها رفتم و چه چیزایی رو تجربه کردم... دوباره دلم برای بالی تنگ شد!
روز اول سفر به بالی – ساحل کوتا و منطقه لجیان
روز اول توی فرودگاه دنپاسار (Denpasar)، یا همون فرودگاه بینالمللی نگورا رای (Ngurah Rai) فرود اومدیم. همه پروازهای خارجی به بالی، توی همین فوردگاه میشینن و فاصله فرودگاه تا منطقه کوتا (Kuta) تنها چند کیلومتره. برای همین، من تصمیم گرفتم تا اولین منطقهای که توش توقف میکنم، منطقه تاریخی و فرهنگی کوتا باشه. کوتا یه شهر خیلی شلوغ و توریست خیزه! به هر جاییش که نگاه کنید دسته توریستا و گردشگرا رو میبینید که دارن با مایو و تخته شنا میرن به سمت ساحل. من خودم خیلی طرفدار جاهای شلوغ نیستم ولی ساحل کوتا و آفتاب طلایی که روی ماسههای سفید این ساحل میتابه، ارزش یک بار دیدن رو داره. به علاوه آفتاب گرفتن توی این ساحل یک تجربه تکرار نشدنیه؛ وقتی که آفتاب پوستتون رو داغ میکنه و بعد از چند لحظه احساس میکنید که اگه نرید توی آب دریا، تبخیر میشید! وای! دلم واقعا برای اون لحظهها تنگ شد! یه چیزی که توی کوتا ممکنه اذیتتون کنه، دستفروشای سمح لب ساحل هستن. میتونید ازشون خرید کنید تا راهشون رو بگیرن و برن، یا اینکه چند بار بهشون بگید "نه" تا دست از سرتون بردارن! من راه دوم رو انتخاب کردم چون واقعا به چیزایی که میفروختن احتیاجی نداشتم
اگر دنبال چیزی هستید که آدرنالین خونتون رو بالا ببره و به هیجان بیاردتون، یه سری هم به پارک آبی واتربوم بالی (Waterbom Bali) بزنید. از اونجا حتی میتونید سرو ته بشید و با بانجی جامپینگ پرت بشید توی هوا و بین زمین و آسمون معلق بمونید و بعدش بهترین سفرنامه عمرتون رو بنویسید! اگر جراتشو دارید امتحان کنید... من که نداشتم!
بعد از اینکه تموم اینجاها رو دیدم، رفتم سراغ خرید. خرید کردن همیشه بهترین جای سفره برای من. در تمام طول ساحل اصلی کوتا، یعنی خیابون جالان پانتای (Jalan Pantai) میتونید خرده فروشا و مغازههایی رو پیدا کنید که کلی بهتون تخفیف میدن. توی این فروشگاهها و مغازهها، تونستم برای هر چیزی چونه بزنم و کلی تخفیف بگیرم! مرکز خرید دیسکاوری (Discovery) و مرکز خرید بیچ واک (Beachwalk) هم همون نزدیکیا هستن و میتونید برای خرید اجناس برند به اونها سری بزنید. البته باید بگم که من برند پوش نیستم و ترجیح میدم از اجناس بدون مارک و با کیفیت ارزون که به خاطر برندشون گرون نیستن استفاده کنم، تا اینکه فقط پول برند بدم! برای همین به این مراکز خرید سری نزدم و نمیتونم چیزی راجع بهشون به شما بگم به جز اینکه محلیها بهم گفتن که توی این مراکز خرید به هیچ وجه نمیتونم چونه بزنم و تخفیف بگیرم! بعد از خرید، دوباره برگشتم به ساحل کوتا تا غروب آفتاب رو ببینم. این منظره واقعا تماشایی بود! بعد از غروب خورشید بود که تازه زندگی توی ساحل کوتا جریان گرفت! اگر عاشق این هستین که توی سفر دوستای جدید پیدا کنید، بعد از غروب خورشید، به هتلتون برنگردین! چون همه بعد از اون ساعت، از هتلا و خونههاشون میان بیرون و تا صبح توی بارها و رستورانها و کافیشاپهای کنار ساحل خوش میگذرونن. البته باید بگم ساحل کوتا شبهای خیلی شلوغی داره و اگر از شلوغی خوشتون نمیاد، قبل از غروب خورشید باید فلنگ رو ببندید! من بعد از غروب خورشید این کارو کردم ولی توی شلوغی گیر افتادم. ولی باید بگم با اینکه از شلوغی خوشم نمیاد، کم بهم خوش نگذشت! و تونستم
روز دوم در بالی – ساحل کوتا و منطقه توریستی لجیان
روز دوم از سفرم به بالی رو اینطوری گذروندم: اول به موزه دریم میوزیم زون بالی (Dream Museum Zone Bali) رفتم و یک عالمه تابلوی قناشی سه بعدی دیدم. قبل از اینکه به این موزه برید توصیه میکنم حافظه دوربین عکاسیتون رو چک کنید تا فضای کافی برای عکسایی که میگیرید داشته باشید. بعد به آتلیه عکاسی آپساید داون ورلد بالی (Upside Down World Bali) رفتم و کلی عکسای وارونه و سر و ته از خودم گرفتم!
بعدش به محل بازیهای اسکیپ پاندورا اکسپرینس بالی (Pandora Experience Bali) رفتم. اگر عاشق بازیهای اتاق فرار باشید، اینجا رو بهتون توصیه میکنم. جای بعدی که رفتم تئاتر کوتا بود و در اونجا نمایشی دیدم که ترکیبی از فرهنگ و تاریخ اندونزیایی رو نشون میداد. از این تئاتر واقعا لذت بردم. آخر سر هم خستگی گشت و گذارم در کوتا و لجیان رو با یه ماساژ حسابی سنتی از تنم در کردم.
روز سوم گردشگری در بالی – ریزورت توریستی و زیبای منطقه سمینیاک
سمینیاک یک سری ویلای و هتل خیلی خوشگل و رویایی داره که همشون استخرای خصوصی خودشون رو دارن. روز سوم یکی از این ویلاها رو اجاره کردم و یه استراحت حسابی اونجا داشتم. ویلاها و هتل های بالی واقعا محشرن! برای ناهار به رستورانای اطراف رفتم و یک عالمه غذای متفاوت رو یک جا دیدم. البته همشون رو نتونستم امتحان کنم. ولی رستورانی که من انتخاب کردم رستوران نوک (Nook) بود. یک رستوران محلی که طعم غذاهاش واقعا محشره. این رستوران رو بیشتر خود محلیها میشناسن و خیلی معروف نیست. بعد از اینکه شکمم رو با غذاهای محلی و خوشمزه حسابی پر کردم، به میدون سمینیاک رفتم و با کلی مغازه و فروشگاه سوغاتی فروشی روبرو شدم. میتونید از اینجا یک عالمه هدیه و سوغاتی برای عزیزانتون که توی ایران چشم به راهتون هستن بخرید. من چیزی نخریدم، ولی با یه نوشیدنی خنک و خوشمزه توی یکی از کافههای دنج و خلوت میدون سمینیاک از خجالت خودم در اومدم! عصر روز سوم رو در حالی که پاهام رو زیر ماسههای خنک ساحل سمینیاک فرو برده بودم، به تماشای غروب دل انگیز و زیبای خورشید بالی نشستم.
روز چهارم گردشگری در جزیره زیبای بالی – گران ترین منطقه شهر سمینیاک
تصمیم گرفتم روز چهارم سفرم، یه روز لاکچری و آروم باشه و فقط استراحت کنم! اول یه صبحونه اعیانی توی یک رستوران معروف به اسم سیسترفیلدز (Sisterfields) خوردم. توقف بعدیم در هتل دبلیو (W Hotel) بود. اونجا یه ماساژ حسابی و خدمات اسپا گرفتم و کلی احساس لاکچری بودن بهم دست داد! این هتل گاهی تخفیفای خوبی هم روی بلیط استخر و خدمات اسپا میذاره. ولی متاسفانه روزی که من رفتم، از تخفیف خبری نبود. تا دم دمای غروب توی استخر و سالنهای اسپا و ماساژ هتل دبلیو این طرف و اون طرف رفتم و کلی شارژ شدم. شام رو هم توی یکی از 8 رستوران همین هتل خوردم. همچین غذایی رو تا به حال توی عمرم نخورده بودم!
روز پنجم گشت و گذار در بهشت بالی – زیباترین منطقه سمینیاک، ساحل سمینیاک
از سمینیاک نمیشه دل کند! هم خیلی بزرگه و هم جاذبه های دیدنی زیادی داره. امروز هم تصمیم گرفتم یه صبحونه خاص بخورم. به رستوران گراسر اند گریند (Grocer & Grind) رفتم و یه صبحونه کامل نوش جان کردم. این رستوران از ساعت 7 صبح بازه و برای آدمای صحر خیزی مثل من یک معجزه حساب میشه. توی ایران هر موقع بخوام صبحونه رو بیرون بخورم، یا باید به آش کدهها و کلهپزیا برم یا اینکه صبر کنم تا ساعت11 بشه و کافهها کم کم باز کنن! بعد از صبحونه تصمیم گرفتم به سحل سمینیاک برم و موج سواری رو امتحان کنم. من تا به حال موج سواری نکرده بودم ولی توی ساحل سمینیاک میتونید از مربیهای موج سواری، همه چیزو یاد بگیرید! بعد از موج سواری حسابی گرسنه شدم. من خیلی پر خور نیستم، ولی سفر اشتهای آدم رو باز میکنه! و از شما چه پنهون که برای من یکی از بزرگترین لذتای سفر، خوردن خوراکیای جدیده! اطراف ساحل سمینیاک پر از رستورانای محلی و کوچیک و ارزونه که میتونید غذاهای عجیب و خوشمزه بالی رو امتحان کنید و بعد ازشون خاطره بسازید! بعد از ناهار دوباره رفتم سراغ آب تنی توی ساحل و موج سواری و نوشیدن انواع نوشیدنیهایی که تا به حال اسمشون رو هم نشنیده بودم. شب که شد، خسته و شنی، با موهای ژولیده و تن ماسهای، برگشتم به ویلایی که اجاره کرده بودم. یه دوش گرفتم و خوابیدم. فردای اون روز رفتم به کنگو (Canggu).
روز ششم گردشگری در بالی – ساحل و مزارع برنج کنگو
بازم صبحونه! من عاشق صبحونه خوردنم. اصلا صبح به عشق صبحونه از رختخوابم جدا میشم! روز ششم هم یه صبحونه حسابی توی رستوران میلک و مادو (Milk & Madu) خوردم که البته تا قبل از ساعت نه در این رستوران بسته بود و من کلی گرسنگی کشیدم! بعد دوباره به ساحل رفتم. سواحل بالی تمومی ندارن و البته هیچ کدومشون هم شبیه به هم نیستن. نمیشه از خیر هیچکدومشون گذشت! توی ساحل کنگو میشه موجسواری کرد و هر چی که از روز قبل یاد گرفته بودم اینجا به کمکم اومد. به قدری حرفهای موج سواری کردم که همه نگاهم میکردن و البته خندشون هم گرفته بود! بعد از یه نمایش خندهدار موج سواری و پیدا کردن کلی دوست همگی به یه کافه در همون نزدیکی رفتیم. کافه بتلنات (Betelnut Café) که بدون شک نمیشه راحت از کنارش گذشت. بعد از کلی بگو بخند و نوشیدن چندتا نوشیدنی جدید دیگه و خوردن یه بستنی عجیب و غریب که از میوههای بالی درست شده بود، از دوستای جدیدم که دیگه هیچ وقت ندیدمشون خداحافظی کردم و به سمت مزارع زمردین برنج رفتم. این مزارع پله پله یکی از عجایبی هستن که آدمیزاد توی ساختنشون دخیله. به نظر من این مزارع باید بشن جزء یکی از میراث فرهنگی مردم بالی! یه اسب کرایه کردم و بعد از کلی کلنجار رفتن باهاش بالاخره تونستم هدایتش کنم. دوربین عکاسیم رو برداشتم و به سمت مزارع برنج راه افتادم! تا شب توی مزارع پلکانی برنج بالا و پایین رفتم و کلی عکس گرفتم و با مردم محلی کنگو آشنا شدم. چقدر مهموننواز و خوب بودن! تا وقتی که شب بشه و بتونم یه جایی برای موندن پیدا کنم، با انواع خوراکی و نوشیدنی ازم پذیرایی کردن. شب که شد خیال میکردم دیگه تا یک هفته جا برای خوردن چیزی ندارم!
روز هفتم سفر در بالی – ساحل و بازار حراجی کنگو
بازم یه صبحونه خوب، و این بار توی کافه کراته (Crate Café). کافهها و رستورانای اون اطراف به قدری متنوع و خوشمزه بودن که موقع انتخابشون به مشکل میخوردم. هر دفعه تقریبا نیم ساعت با خودم کلنجار میرفتم که کدوم رو انتخاب کنم. از اونجایی که من دیوونه یادگیری چیزای جدیدم، بعد از صبحونه به خانه جواهر سازی آلایا (House of Alaia) رفتم و یه دوره جواهر سازی چند ساعته دیدم. اونجا طی سه ساعت تونستم یه گردنبند بسازم و بعد هزینه موادش رو پرداخت کردم و به عنوان سوغاتی با خودم به خونه آوردم. بازم خوراکی و بازم شکمگردی! ناهارای خوشمزه کنگو رو نمیشه راحت از دست داد! (میدونم! نصف عمرم توی بالی داره به خوردن میگذره! ولی چه لذتی بالاتر از این که با خیال راحت و بدون فکر چاق شدن و رژیم و این چیزا، با یه تور ارزان بالی بتونی با تمام وجودت از طعم غذاهای ارزوناونجا لذت ببری؟ این اتفاق فقط توی سفرا میوفته و بس! پس زیاد بهم غر نزنید که چرا انقدر میخورم!) برای ناهای رفتم به یه رستوران به اسم پوک پوک (Poke Poke). رستورانی با طعم عجیب و تکرار نشدنی غذاهای هاوایی! این رستوران علاوه بر اینکه غذاهای خوشمزهای داره، فضاش خیلی اینستاگرامیه! پس دوربینتون رو هم با خودتون بردارید و به این رستوران بیاید و کلی عکسای اینستاگرامی خوشگل از غذا و فضا و خودتون بگیرید! شنبههای کنگو روز حراجیه و خوشبختانه من شنبه رو اونجا بودم! بعد از ناهار به سفارش یکی از پیشخدمتای رستوران پوک پوک به بازار اولدمن (Old Man) رفتم و کلی لباس غیر برند و محلی با قیمتای باور نکردنی برای خودم خریدم (که البته موقع برگشتن به ایران، توی گمرک به مشکل خوردم، چون وزن چیزایی که خریده بودم بیشتر از حد مجاز گمرک بود). تا شب توی بازار اولد من گشتم و با محلیا دوست شدم و کلی داستانای جالب در مورد کنگو ازشون شنیدم. شنبه بازای کنگو خیلی شبیه چند شنبه بازارای خودمونن! اعتیاد آور و شلوغ، با قیمتای باور نکردنی. تنها فرقش با بازارای خودمون اینه که میتونیم اونجا جنسای خوبم پیدا کنیم! شاید براتون عجیب باشه، ولی باید بگم که اون شب شام نخوردم!
روز هشتم گردشگری در بهشت بالی – مرکز یوگای سامادی بالی واقع در ساحل کنگو
این سومین و البته آخرین روزی بود که توی کنگو گذروندم. راستش دلم نمیومد از این منطقه دل بکنم. طبق معمول یه صبحونه پر و پیمون خوردم و این بار توی پلوتن سوپرشاپ (Peloton Supershop) که یه فروشگاه دوچرخه فروشیه که یه کافه خیلی درجه یک و با کیفیت داره. بعد از صبحونه به پیشنهاد یکی از فروشندههای فروشگاه به سامادی بالی (Samadi Bali) رفتم. اون فروشنده برام توضیح داد که سامادی بالی به چی مشهوره و چه فعالیتهایی رو میتونم توش تجربه کنم، ولی راستش رو بخواید لهجه عجیبی داشت و من اصلا متوجه حرفاش نشدم. ولی به هر حال این تنها پیشنهادی بود که اون روز گرفته بودم و راهی سامادی بالی شدم. به علاوه مگه میشه چیزی توی بالی بد باشه؟! چشمتون روز بد نبینه! وقتی به سامادی بالی رسیدم با یک عالمه آدم سفید پوش روبرو شدم که همگی داشتن برای کلاسای روزانه یوگا آماده میشدن! تازه فهمیدم که سامادی بالی محل برگزاری کلاسای روزانه یوگاست! من تا به اون روز توی عمرم از شعاع یک کیلومتری یک کلاس یوگا هم رد نشده بودم! راستش به نظرم این ورزش (اگه بشه بهش گفت ورزش) یکی از کسلکنندهترین و بیهیجان ترین ورزشای دنیاست! داشتم خودم رو فحش میدادم که یک هو یک نفر اومد جلو و بهم گفت که برای اینکه بتونم توی کلاسا شرکت کنم باید حتما لباسای سفید داشته باشم. قبل از اینکه بتونم بهش بفهمونم که من اشتباهی اومدم اینجا، یه دست لباس سفید برام آورد و گفت که اجاره لباسا و هزینه شرکت در کلاسا برای کسایی که برای اولین باره که توی کلاسای یوگا شرکت میکنن، رایگانه! خب منم عاشق چیزای رایگانم! با خودم گفتم یه بار امتحانش کسی رو نمیکشه! من که تا اونجا رفته بودم، و خیلی چیزارم توی زندگی امتحان کرده بودم، یوگا مطمئنا جزء بیضررترین تجربههای زندگیم بود! بعد از یک ساعت تمرین یوگا و گرفتن پوزای عجیب غریب (که من توی این پوزیشنا شاهکارم!) مربی جلو اومد و ازم تشکر کرد و بهم گفت که عالی بودم! و ازم قول گرفت که برای جلسات بعدی هم توی کلاسا شرکت کنم. منم بهش قول دادم که اگر توی کنگو باشم حتما به کلاساش ملحق میشم. به همین دلیل رفتم به هتلم و بار و بندیلم رو جمع کردم و از کنگو زدم بیرون! نمیخواستم بدقول بشم! شام رو توی یه رستوران ایتالیایی به اسم لا باراکا (La Baracca) خوردم. "لا باراکا" به معنی "برکت" خودمونه! این رستوران فضایی خیلی رمانتیک داشت و به در من نمیخورد! ولی اگه شما با همسرتون به بالی میاید، لا باراکا رو به شدت توصیه میکنم! چون زوجایی که به اونجا میومدن خیلی با هم مهربون بودن! منم که تنها بودم و فقط سعی کردم زود غذام رو بخورم و بیرون بیام! تقریبا ساعت 10 شب بود که سوار اتوبوس شدم و به سمت اوبود راه افتادم. توی راه خوابم برد. ساعت 2 صبح که چشمام رو باز کردم به اوبود رسیده بودیم.
روز نهم سفر به بالی – زیباترین منطقه بالی، شهر اوبود
ساعت 2 صبح که به اوبود رسیدیم، سراغ نزدیکترین مسافرخونه رو از راننده گرفتم و یه راست به اونجا رفتم. یادم نیست چطوری به اونجا رسیدم و چطوری اتاقمو گرفتم و چطوری خوابم برد ولی میدونم وقتی که چشمامو باز کردم ساعت 10 صبح بود! اصلا سابقه نداشت که من تا این موقع از روز بخوابم! ولی انگار کلاس یوگای دیروز و خستگی راه کار خودشون رو کرده بودن! به هر حال از مسافرخونه بیرون زدم و رفتم به شکار صبحونه! توی یه کافه به اسم کافه (KAFE) یه صبحونه معمولی خوردم! داشتم قهوم رو تموم میکردم که یکهو فهمیدم دقیقا کنار این کافه کلاسای یوگا برگزار میشه! انگار یوگا ول کن ما نبود. تا اینو فهمیدم از رستوران و از اون محله فرار کردم! از شوخی که بگذریم، توی اوبود کلی بهم خوش گذشت؛ اون روز من کلی کارای متفاوت کردم و از کلی جاذبه های گردشگری بالی دیدن کردم. لیستی که تهیه کردم رو از دست ندید حتما اگه یه روز به اوبود رفتید به این مکانها سری بزنید: اوبود پالاس (Ubud Palace): قصر و اقامت گاه رسمی خانواده سلطنتی اوبود. بازار اوبود: یه بازار خوب برای خریدن سوغاتی. معبد لوتوس (Lotus Temple) که روی آب ساخته شده. - مزرعههای پلکانی برنج تگالالانگ (Tegallalang Rice Terrace): یه چشم انداز زیبا و باورنکردنی از مزرعههای پله پله زمردین. غار باستانی گوا گاجا (Goa Gajah Cave) که روی دیواراش پر از حکاکیهای ماقبل تاریخه. آبشار تجنونگان (Tegenungan) پیاده روی بر فراز تپههای کامپوهان (Campuhan Ridge)
روز دهم گردشگری در بالی : تور دوچرخه سواری در شهر اوبود
روز قبل خیلی پرخوری کرده بودم. وقتی صبح از خواب بیدار شدم اصلا گرسنه نبودم. برای همین روز دهم تصمیم گرفتم که صبحونه نخورم. عوضش یه سر به میز تور و گردشگری هتل زدم و تصمیم گرفتم توی تور دوچرخه سواری به روستاهای اوبود ثبت نام کنم. هتل های بالی بیشترشون میز گردشگری دارن. یه دوچرخه به من دادن و به روستاهای اطراف اوبود رفتیم و با دنیایی از خوردنای رنگارنگ محلی و ارگانیک روبرو شدم. انگار بالی هم با رژیم گرفتن من مخالف بود! 6 تا 8 کیلومتر رو با دوچرخه گشت و گذار کردیم و وقتی به هتل برگشتیم کلی خسته شده بودم. برای همین تصمیم گرفتم کوفتگی بدنم رو با یه ماساژ حسابی از تنم به در کنم. وقتی ماساژ تموم شد، ساعت 4 بعد از ظهر بود. انگار که یه کوه رو به تنهایی کنده باشم، واقعا خسته بودم. برای همین به اتاقم برگشتم و بعد از یه دوش آب یخ، خوابیدم. این بهترین خواب عمرم بود!
روز یازدهم سفر به بالی : تور کوه باتور در زیباترین منطقه اوبود
چون روز قبل خیلی بهم خوش گذشته بود، تصمیم گرفتم روز یازدهم هم به میز گردشگری و ثبت نام تور هتل سری بزنم ببینم برای اون روز چه برنامهای دارن. بله! منم دقیقا همینو میخواستم، تور پیاده روی به کوه باتور (Mount Batur). البته متوجه شدم که تور 2 تا 4 صبح کوه باتور رو از دست دادم. بعضی از هتل های بالی، 2 تا 4 صبح یک تور برای دیدن طلوع خورشید در کوه باتور برگزار میکنن، که متاسفانه من برای این تور خواب موندم. ولی دوربینم رو آماده کردم و در تور پیاده روی که بعد از صبحونه اجرا شد، شرکت کردم و باید اعتراف کنم کوه باتور، یکی از باشکوهترین جاذبه های گردشگری بالی هستش! سوژههای عکاسی اون اطراف به قدری زیاد بودن که نتونستم از همشون عکاسی کنم، چون باتری دوربینم تموم شد! ولی شما یادتون باشه که شب قبل حتما باتری گوشی یا دوربین عکاسیتون رو شارژ کنید و حتی یه باتری اضافی هم با خودتون ببرید. سوژههای عکاسی اون دور و طراف تمومی ندارن. دوباره مثل روز قبل وقتی به هتل برگشتیم، یه ماساژ درجه یک گرفتم و بعد از دوش آب یخ حسابی خوابیدم!
روز دوازدهم گشت و گذار در بالی : سواحل زیبای بالی، ساحل جیمباران (Jimbaran) و ساحل اولوواتو (Uluwatu)
روز دوازدهم رو تصمیم گرفتم که توی یه هتل در بین جیمباران و اولوواتو بمونم، الماسهای سرسبز جزیره بالی! و بازم سواحل زیبای اون حوالی. چندتا از ساحلای زیبایی که توی اون روز بهشون سر زدم از این قرار هستن: ساحل دریم لند (Dreamland Beach)،ساحل بین جین (Bingin Beach) ،ساحل پادانگپادانگ (Padang Padang Beach)،ساحل گرین بول (Green Bowl Beach). تقریبا تا شب مشغول ساحلگردی بودم و چون دو روز قبلی رو درست و حسابی غذا نخورده بود، توی بارها و رستورانهای اون حوالی حسابی دلی از عزا در آوردم. شب هم زود به هتلم برگشتم تا زود بخوام. فردا روز مهمی بود!
روز سیزدهم سفر به بالی - گشت و گذار در منطقه جیمباران و منطقه اولوواتو
فقط امروز و فردا رو توی بالی بودم و کم کم داشت دلم برای این حال و هوا تنگ میشد. بعد از سه روز، بالاخره بازم صبحونه خوردم و از خجالت خودم در اومدم! اول صبح با انرژی زیاد بیدار شدم و به خیابون رفتم، و باز هم شانس با من یار بود که چند تا کافه باز پیدا کردم. به یکی از کافهها به اسم لندز اند کافه (Land’s End Café) وارد شدم. اینجا واقعا آخر دنیا بود! غذاهای خیلی ارزون، با یه دکوراسیون خیلی عجیب و خوشمزهترین طعمها و مزههایی که تا حالا خورده بودم. دیگه کم کم داشتم به بالی ایمان میاوردم! بعد از صبحونه تصمیم گرفتم یه روز فرهنگی داشته باشم، برای همینم به پارک گارودا ویسنو کنکانا (Garuda Wisnu Kencana) رفتم. اونجا یه پارک 60 هکتاریه که یک آمفی تئاتر خیلی بزرگ برای اجرای نمایشای فرهنگی داره. گالری عکسای هنری، مغازههای صنایع دستی، ایستگاهای ماساژ و کلاسای آموزش ماساژ و آشپزی سنتی تقریبا من رو تا بعد از ظهر مشغول کردن و شارژ باتری دوربینم رو تموم کردن. بعد از اینکه تموم گوشه و کنار پارک گارودا ویسنو کنکانا رو تفتیش کردم، تصمیم گرفتم دوباره به آرامش ساحلای زیبای جیمباران پناه ببرم. برای همین به هتلم برگشتم و حوله و مایوم رو برداشتم و راه افتادم به سمت ساحل. تقریبا دمدمای غروب بود که به ساحل رسیدم. با اینکه میدونستم غروب صاحلهای بالی شلوغ و پر هیاهو هستن و منم از شلوغی خیلی خوشم نمیاد، تصمیم گرفتم همونجا بمونم و پایین رفتن خوشید رو در افق سرخ آسمون تماشا کنم. همین طور که خورشید پایین میرفت، بیشتر احساس دلتنگی میکردم و دلم برای بالی و زیباییهاش تنگ میشد. بعد از غروب منتظر شدم تا جمعیت کم کم به ساحل بیان و تا صبح با هیاهو و شادی این جمعیت خوش گذروندم و از آخرین شب سفرم در سواحل زیبای بالی نهایت لذت رو بردم. اون شب نخوابیدم و تصمیم گرفتم دم صبح، توی همون ساحل، بهترین صبحونه عمرم رو بخورم!
روز چهاردهم و روز آخر سفر به بالی – بازار صنایع دستی شهر جیمباران و پرواز به ایران
من که تا صبح توی ساحل بودم و با گروهی از دوستای جدیدم صبحونه مفصلی خورده بودیم، تصمیم گرفتم برای عوض کردن لباسام به هتلم برگردم و بعد با دوستای جدیدم به بازار صنایع دستی اولوواتو بریم تا آخرین روز از سفرم رو کلی خرید کنم و با خودم یادگاریهای زیادی به خونه بیارم. روز آخر رو کلا با دوستای جدیدم بودم و کمی هم ناراحتم که چرا از اول این دوستام رو ندیدم و کل 14 روز رو با اونا نگذروندم. امیدوارم اونا هم همین حس رو نسبت به من داشته باشن. ولی به هر حال شماره تماس و ایمیل و آیدی اینستاگرام همدیگر و گرفتیم تا سفرای بعدیمونو با هم برنامهریزی کنیم. بعد از ناهار به هتلم برگشتم و وسایلم رو جمع کردم. دوستای خیلی با محبتم منو تا فرودگاه همراهی کردن و بهترین بدرقه عمرم رو بهم هدیه دادن. میدونم که این آخرین سفر من به بالی نبود و بازم تصمیم دارم با تور بالی به اونجا سفرکنم تا تجربههای بیشتری رو کشف کنم. ولی مطمئنا این بار با دوستای جدیدم به اونجا میرم. برای اینکه در مورد بالی بیشتر بدونید، میتونید راهنمای سفر به بالی رو مطالعه کنید.
نظرات کاربران