سفرنامه ارمنستان
سفرنامه ارمنستان
4 روز و 3 شب خاطره انگیز در ارمنستان
همیشه دلم میخواست یک تور ارزان به ارمنستان و پایتخت رویاییش، ایروان، برم. تا اینکه بالاخره در تابستون سال 95 دخترخالم که هم سن و سال خودمم هست ازدواج کرد و با همسرش که مقیم این کشور بود، به اونجا رفتن. من هم یک ماه نشده از فرصت استفاده کردم و هم به دخترخالم سر زدم و هم به آرزوی دیرینه خودم رسیدم! درسته، تا اینجا متوجه شدین که من آدم فرصت طلبی هستم. در ضمن اسمم میناست و عاشق سفر کردنم. میخوام توی این مطلب براتون از 4 روز و 3 شب رویایی که توی این کشور غنی و فرهنگی گذروندم تعریف کنم. اول از همه باید بگم که چرا ارمنستان؟ خب اولین دلیلش اینه که دخترخالم اونجا بود و من مجبور نبودم هزینه اقامت در هتل های ارمنستان رو خودم بدم. دلیل دوم اینکه از خرداد همون سال، یعنی خرداد 95، ویزای توریتسی ارمنستان برای ایرانیها آزاد شد. چی بهتر از این که هم دخترخاله عزیزم رو دوباره میدیدم و هم دیگه نگران هزینه و دردسرای گرفتن ویزا نبودم. ولی دلیل سوم و البته مهمترین دلیل من برای سفر به ارمنستان دیدن این سرزمین رویایی و زیبا از نزدیک بود. قبل از سفر به ارمنستان تحقیقات زیادی در مورد این کشور کردم. انواع تور ارمنستان ارزان و تورای دیگه رو چک میکردم و میخواستم بهترین تور ارمنستان رو انتخاب کنم. ولی در نهایت تصمیم گرفتم به بخت و اقبالم تکیه کنم و از خونه دخترخالم اجازه بدم که پاهام هر جایی که دلشون خواست منو ببرن. این نوشته حاصل رفتن و تجربه کردن مقاصد و جاذبههای گردشگری هست که پاهام و البته دخترخله و همسرجانش منو به اونجا بردن.
روز اول سفر به ارمنستان – رسیدن به فرودگاه بینالمللی زوارتنوتس (Zvartnots International Airport):
پرواز من از تهران به مقصد ایروان تقریبا یک ساعت و نیم طول کشید و قبل از ظهر به ایروان رسیدم. پرواز خیلی راحت و بی دردسری بود و در تمام طول مدت من تونستم راحت چرت بزنم. وقتی به فرودگاه بینالمللی زوارتنوتس رسیدم، دخترخاله و همسر جانش دوتایی منتظرم بودن و به گرمی ازم استقبال کردن. من رو به خونشون رسوندن و اجازه دادن یکمی استراحت کنم. بعد از یه دوش حسابی و عوض کردن لباسام، مهدی، همسر دختر خالم پیشنهاد داد که برای ناهار بریم بیرون و بعد از اونجا به شهر مذهبی اجمیازین (Echmiadzin) بریم و تا شب اونجا رو بگردیم. من و دخترخالم هم قبول کردیم. مهدی آدم خیلی خوب و مهمان نوازیه. هم مهدی و هم دخترخالم سمیرا، هر دوشون 4 روز مرخصی گرفته بودن تا بتونن منو حسابی خوشحال کنن. من واقعا همیشه ازشون تشکر میکنم. اونا منو به یه رستوران خیلی تاپ و لاکچری توی ایروان بردن. رستوران انوش (ANOUSH RESTAURANT) که طعم مزه غذاهای رویاییش هنوز زیر دندونامه. بعد از صرف یه وعده غذای حسابی اونم به قیمت خیلی ارزون، مهدی یه تاکسی گرفت و سه تایی به شهر مذهبی اجمیازین رفتیم. اجمیازین یه شهر فوقالعاده زیبا و یکی از بهترین جاذبههای گردگشری ارمنستان هستش. علاوه بر تاریخی بودن و بناهای شگفت انگیزش، چیزی که برام در مورد اجمیازین جالب بود اینه که این شهر محل نشست اسقف اعظم ارمنستانه. خیلی جالب بود که ما توی شهری بودیم که یک همچین آدم مهمی توش زندگی میکنه. خلاصه کلی عکس گرفتیم و خیلی چیزا در مورد این شهر و تاریخش یاد گرفتم. شب به خونه برگشتیم و مهدی برامون از بیرون غذا گرفت و قول داد فردا برامون یه ناهار ارمنی درجه یک درست کنه. راستی مهدی سرآشپز یکی از بهترین رستورانای ایروانه.
روز دوم گردشگری در ارمنستان – لول کباب ارمنی مهدی (Armenian Lule Kebab) و دریاچه سوان (Lake Sevan):
روز دوم برای اینکه خستگی روز قبل رو از تنمون در بیاریم تا دمدمای ظهر خوابیدیم. سمیرا خیلی خوشحال بود که به بهونه من میتونه صبح بخوابه و سر کار نره! ولی مهدی از صبح زود بیدار شده بود و داشت بساط ناهار رو آماده میکرد. تقریبا با بوی لول کباب ارمنی سرآشپز مهدی بود که من و سمیرا از خواب بیدار شدیم. هر دومون گرسنه و و خواب آلود از رختخواب کنده شدیم و دنبال بوی کباب رفتیم تا رسیدیم به حیاط و دیدم که بله! مهدی چه کرده! میز رو توی حیاط چیده بود و داشت کبابای به سیخ کشیده شده رو روی بابیکیوی ذغالی به آتیش میکشید! حدس میزنم بوی این کبابا تا هفت محله اون طرفتر مردم رو مدهوش کرده بود! من و سمیرا صورتمون رو شستیم و نشستیم سر میز تا مهدی سرآشپز غذا رو بیاره و همونطور که قول داده بود، یه وعده ارمنی درجه یک برای ناهارمون آماده کرده بود. همونطور داغ و تازه، تمام کبابا رو نوش جان کردیم. جاتون واقعا خالی! بعد از نهار و یه دسر خوشمزه که مهدی زحمتش رو کشیده بود، سمیرا پیشنهاد داد که به دریاچه سوان بریم. چند سال پیش که سمیرا برای گشت و گذار به ارمنستان اومده بود، توی دریاچه سوان بود که مهدی رو دیده بود و از همون جا دیگه سرنوشتشون باهم یکی شد. برای همین هم من و هم مهدی خیلی از پیشنهادش استقبال کردیم. قرار شد وسایل پیکنیکمون رو هم برداریم و شام رو هم اطراف دریاچه سوان بخوریم.
روز سوم گردشگری در ارمنستان – کلیسای گغارد (Geghard):
روز قبل که به دریاچه سوان رفتیم، یک کلیسای خیلی زیبا اونجا بود به اسم کلیسای گغارد. من خیلی اصرار کردم که از اون کلیسا هم دیدن کنیم. وقتی به درب ورودی رسیدیم فهمیدیم که برای اون روز بازدید کننده نمیپذیرن. برای همین سمیرا قول داد که دوباره امروز به دریاچه سوان بریم و بتونیم کلیسای گغارد رو از نزدیک ببینیم. طبیعت اون دور و اطراف واقعا نفس گیره. چیزی که بیشتر از همه من رو شگفتزده میکنه، عظمت یک چنین کلیسای قدیمی و باستانی که صدها سال پیش، معمارای مدرن امروزی رو شرمنده خودش کرده. معماری این کلیسا واقعا محشره و عکسایی که توی این کلیسا گرفتم خیلی اینستاگرامیه! وقتی بازدیدمون از کلیسای گغارد به پایان رسید، تصمیم گرفتم بازم به ساحل دریاچه سوان بریم. این دریاچه بزرگترین دریاچه در رشته کوههای قفقازه. پر از زیبایی و عظمته و تنها کاری که میشه در برابرش کرد اینه که کنارش بنشینی و از طبیعت لذت ببری و بدون حتی یک کلمه حرف زدن، به فکر فرو بری و غرق در گذشته و آینده بشی! نمیدونم زمان چطور گذشت، ولی هر سه ما وقتی به خودمون اومدیم، دیدیم که خورشید داره پشت کوهای اطراف دریاچه سوان غروب میکنه و تقریبا همه رفته بودن. ما هم ترسیدیم که تنها بشیم، سریع وسایلمون رو جمع کردیم و راه افتادیم و به خونه اومدیم. مهدی خان هم زحمت یه غذای ارمنی دیگه رو برامون کشید به اسم خینکالی. یه چیزی شبیه به دلمه خودمونه ولی به جای برگ از یه نوع خمیر مخصوص برای پیچیدن مواد داخلش استفاده میکنن.
روز چهارم و آخرین روز سفر به ارمنستان – بازار ایروان و پرواز به ایران:
روز چهارم سفر به ارمنستان دلگیرترین و البته بهترین روز این سفر بود. صبح زود از خواب بیدار شدیم و بعد از صرف یه صبحونه مفصل که بازم آقا مهدی سرآشپز زحمتش رو کشیده بود، راهی بازار ایروان شدیم. خرید همیشه بهترین تجربه سفر برای من بوده و هست. بازار ایروان به قدری رنگارنگ و زیباست و جنسای متنوع داره که من واقعا نمیدونستم چی باید برای سوغاتی بخرم. به پیشنهاد سمیرا و همسرش، چندتا خوراکی سنتی ارمنی گرفتم. آب نباتای ارمنی و لواشکای میوه به علاوه باقلوای ارمنی. یک دست هم لباس محلی ارمنی گرفتم که بعدا توی ایران باهاش به آتلیه رفتم و کلی عکسای اینستاگرامی گرفتم!
بعد از خرید و خرج کردن کلی پول توی بازار ارمنستان، سمیرا و مهدی من رو به فرودگاه زوارتنوتس رسوندن و همگی یک ساعت منتظر شدیم تا ساعت 4 بعد از ظهر بشه و من بتونم از گیت رد بشم و سوار هواپیما بشم. سفر به ارمنستان یکی از ارزونترین و راحتترین و البته لذت بخشترین سفرای من بود. دفعه بعدی حتما تور لحظه آخری ارمنستان رو رزرو میکنم. اگر دوست دارین شما هم خاطرات سفرتون به ارمنستان رو با دیگران در میون بذارید و از تجربه گردشگرای دیگه هم لذت ببرید حتما به بخش سفرنامه ارمنستان سایت توریاب رجوع کنید. برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر در مورد این کشور هم حتما قسمت راهنمای سفر به ارمنستان رو بخونید.
نظرات کاربران